احتمالا برای شما هم اتفاق افتاده. به جلسه میروید و میبینید که مدیر ارشد طرف اینجایی زبان خارجی بلد نیست و مترجم همراهش آورده. اگر هم در جلسات ندیده باشید، در خبرهای تلویزیونی که دیدهاید. اینجور مواقع همیشه برایم سوال میشود که آن مدیر ارشد یا مقام بالای سیاسی نباید برود کمی به خودش زحمت بدهد و زبان یاد بگیرد؟ حالا...
- بله بله، حتماً، حالا چقدر وقت میخواین؟- دو هفته خوبه- نه زیاده، یه هفتهای نمیتونین؟- باشه آقا، عیب نداره، میگم بچهها بمونن شبانهروزی یک هفتهای جمعش کنن.- اول بررسی میکنیم، بعد میشینیم یک جلسه میگذاریم، تصمیم میگیریم- کی مهندس؟ همین الانم تو تاخیریها!- یه هفته دیگه...- اشتباه کردین دیگه ما چه کنیم؟...
باز یک بامبول جدید سر هم کردهاند. دوباره آزار و اذیت ما قشر زحمتکش و آسیبپذیر. آخر گروه بیچاره من چه گناهی کرده که هر روز آش یک وجب روغن تازهای برای آن میپزید؟ کدامین هیزم تر را به فروش رسانده یا در اجاق پروژه ریختهایم که دودش دیدگانتان را متأذی کرده و اینک دست انتقام از آستین بهدر کردهاید؟ چرا راحتمان نمیگذار...
با دنیا و مافیها سر جنگ دارد. با خودش هم یک در میان قهر و آشتی است. برنامهنویس کامپیوتر را میگویم. یک جوان المپیادی که بعد هم رفته در یکی از بهترین دانشگاههای مملکت درس خوانده. بعد از اتمام درسش کار پیدا نکرده و کم و بیش ول معطل مانده. دلش میخواسته یک شرکت، سازمان یا ارگان دولتی مخصوص او افتتاح شود که در آنجا قدر ا...
به نظرم هر آدم باهوش دیگری هم که جای بنده بود به همین اشتباه میافتاد. چندین مورد پیدرپی اتفاق افتاده که ظن مرا در مورد موضوع مذکور کاملا تقویت کرده و نهایتا باعث ایجاد چنین افتضاحی شده است.
اول – از کنار میز این نفر بهخصوص گروه تخصصی تحت مدیریت عبور میکردم که کلمه قرقره (آنهم با صدایی بسیار آهسته و به شکلی مشکوک)...
ظاهرا حافظه افراد حداقل به دو گونه قابل دستهبندی است؛ یکی کلامی یا زبانی و دیگری تصویری. دسته اول کلمه و جمله و کلا موارد مربوط به زبان را خوب به خاطر میسپارند و دسته دوم تصاویر و اشکال و رنگها و احجام. ظاهرا این حقیر سراپا تقصیر به دسته دوم تعلق دارم. البته به نظر خودم در این دسته دوم هم جزو اشخاص مبرز به شمار نمی...
مدیرعامل شرکتمان عوض شده. قبلی تخصصش مثل خود ما بود. از سطوح پایین همین رشته شروع کرده بود و تا سطح مدیریت محترم عامل! رفته بود. این یکی سن و سالدار و جاافتاده است، اما رشته تحصیلیاش چیز دیگری است. خیلی سریع گفتوگوهای اینجایی شروع میشود و افسانهها از اشتباهات فاحش فنیاش در جلسات نقل میشود. قطعات را کلا با هم ا...
پاک گیچ شدهام. اوایل جلسه یک چیزهایی میفهمیدم ولی از یکجایی به بعد کلا در وضعیت صمُ بکم امی فرو رفتم. هم مغزم از شدت خستگی در شرف ازکارافتادگی کامل است و هم احساس فلاکت و عقبماندگی میکنم. اصلا من نمیفهمم، این جلسه به من چه ارتباطی دارد.
هنرهای رئیس عزیز است دیگر. یکبارگی خوابنما شدهاند و از چندی پیش تصمیم گرف...
یکی از خصوصیات انسان به عنوان موجودی اجتماعی، تبادل آزاد اطلاعات است. یعنی ما ابنا و بنات بشر بستههای حاوی اخبار و اطلاعات را از دیگران دریافت کرده و بعد به شکل خودجوش و به صورت رایگان در بسط و گسترش آنها به دورترین نقاط کره خاکی، میکوشیم. به طریق اولی همین شیوه حسنه در محیطهای کاری و شرکتی نیز به شکلی مجدانه توسط م...
بعضیها اصولا بخت و اقبال دارندها! هر اشتباهی بکنند، هر بیاحتیاطی به خرج دهند، هر بار که حواسشان نباشد، انگار قرار نیست تاوانش را پس بدهند، انگار یک بخت و اقبال گیسوکمند مثل فرشته نگهبان هوایشان را دارد. آنوقت من... هر خبط و اشتباهی که در 20 سال اخیر مرتکب شدهام دوشادوش بنده در فراز و فرود زندگی تشریف آورده و عندال...
اولش فکر میکنم اشتباه شنیدهام ولی نه، مثل اینکه این طفل، واقعا در حال بلغور کردن یک همچو چیزی است:
- ببینین جناب مدیر بخش (یعنی اینجانب!) من رفتم از روی کانترکت (منظورش قرارداد است) بررسی کردم، بالاخره پرایس لیست (فهرست قیمت) اتچ (پیوست) کانترکت هست دیگه، یه بررسی سرانگشتی نشون میده که این تسک (مورد کاری) مورد نظر...
دو هفته تمام است دو نفری شدهاند نکیر و منکر من. یکی از این طرف، یکی از آن طرف. کار که ندارند. آدمی که سرش خلوت باشد هی مدام یا فیلش یاد هندوستان میافتد یا به ترک دیوار گیر میدهد. حق داشتند این صاحبمنصبهای قدیمی ارتش که سربازان بیکار یک گروهان را وادار میکردند از صبح تا ظهر سنگهای اینور را به آنور انتقال دهند و...
یک شرایط ناجوری هست که خدا به روز هیچ تنابندهای نیاورد. از اهم این شرایط ناخوشایند یکیش این است که شما یک خصلت معروف حسنهای داشته باشید و بعد این خصلت خوب در کوران حوادث دهر به یک مشخصه ناجور و نکوهیده تبدیل شود. اشتباه نشود، منظور نسبیت اخلاق و این حرفها نیست. قضیه بیشتر از جنس یک ناهنجاری یا شاید هنجار اجتماعی است...
- حالا تو چرا اینقدر عصبانی هستی جوون؟ چی شده؟ حالا اینا یه مشت آدم رییس کل و مدیر و از این حرفهان، میانگین سابقه کاریشونم بالای سه برابر سن و سال تو جوونکه، یه حرفی زدن، اینا آدمای نسل بیابون و چادر و اجرا و ساختن هستن، چه میدونن کامپیوتر چیه، طراحی یعنی چی...
- من از حرف اونا ناراحت نیستم که رییس جان، واکنش شما بر...
معمولا مدیر حقوق بالاتری میگیرد. ممکن است خودرو در اختیارش بگذارند. اتاق مجزا دارد. منشی دارد با چند خط تلفن. توی اتاق و روی میزش قهوه و شیرخشک دارد که اگر مهمان خارجی داشت به او قهوه تعارف کند. شاید هم خودش بعضیوقتها یواشکی قهوه بخورد. گاهی دیده شده در اتاق بعضی مدیرها یک نوع کاناپههای خیلی راحتی هست که میشود با...
یک نفر از سمت راست زانویش را به زانویم میزند، هر بار محکمتر. تا حد درد گرفتن. یک نفر از سمت چپ با نوک کفشش به پاشنه کفشم میکوبد، او هم هر لحظه محکمتر. خداخواهی است که میزهای جلسه شرکتمان یک صفحه جلویی بلند دارند که پای اشخاص حاضر در جلسه به هیچ عنوان در مرآی نفرات مقابل نیست، وگرنه تا حالا آبرو و حیثیتمان رفته بو...
بالاخره باید به جوانها میدان داد. باید کمکم و با حمایت همهجانبه و رعایت جوانب احتیاط به آنها بال و پر داد تا بپرند و در آسمان کار و تلاش و آبادانی وطن اوج بگیرند و قلل رفیع سازندگی و توسعه را فتح کنند. در همین راستا سه نفر از جوانان برنای این مرز و بوم را طی یک اقدام گازانبری مامور به جمع و جور کردن کامل یک وظیفه سا...
میگویند تنبیه باید متناسب با خطا باشد، به عبارتی مجازات باید با جرم بخواند. نمیشود که بابت یک گردش به چپ ممنوع مثلا کسی را تبعید کرد! این حرف بسیار درستی است، در همه زمانها و مکانها و بهویژه در حوزه سیاست و مدیریت.
یک غروب گرم و خفقانآور تابستانی است که در یک رفت و برگشت اطلاعات و طی اشتباه لپی یک نفر و لقلقه لس...
- رییس جان؟ رییس جان؟ (من را میگوید!) وقت داری یه لحظه؟- بفرما جوون، بیا تو بشین، بله، در خدمتم، امر بفرما.- آقا من دوباره تو همون مربع خبیثه گیر کردم... یه فکری بکنین تو رو خدا...- مربع خبیثه؟ مگه قبلا دایره خبیثه نبود؟ الان مربع شد؟ حداقل بیضی میگفتی...- نه این دفعه آخه چهارضلعیه، یک ورش کارفرماس، یک گوشهاش مشاوره...
اگر میشد یکجوری بشود که آدم هم مدیر خوبی باشد و کارهای خودش و گروهش را پیش ببرد و هم آدم مهربان و مطبوعی باقی بماند خیلی خوب میشد. اما متاسفانه در عمل این دو مقوله بیارتباط و متنافر و حتی گاهی متضاد هستند. یعنی یک مدیر حتما یک جاهایی باید آدم ناخوشایند و مزخرفی به نظر برسد تا کارش را به سامان برساند. این قضیه حداقل...